مقولهى هنر هم مقولهى بسیار مهمى است که ما در این زمینه دو مشکل داریم: یک مشکل مسألهى رشد هنر است و مشکل دیگر، مسألهى هدایت صحیح آن به سمت هدفهاى والاى جمهورى اسلامى.در زمینهى مسائل سینما و هنرهاى نمایشى هم ما باید پیشرفت پیدا کنیم.
امروز تلویزیون و سینما در دنیا، بخصوص نمایش فیلم در تلویزیون، خیلى اثرگذار است و حرف اول را در خیلى از مقولات این هنرها مىزنند. ما در این زمینهها بایستى رشد کنیم و هنر را روزبهروز متعالىتر کنیم؛ یعنى هر فیلمى که ساخته مىشود، باید دقت و نظارت کنیم که سطح هنرى آن از آنچه که سال گذشته ساخته شده بالاتر باشد.بلاشک در مجموعهى مسؤولان اصلى نظام، چه برسد به این جلسه، هیچکس مایل نیست که ما بهوسیلهى فیلم جوانها را به بىبندوبارى و عیاشى و شهوترانى و... سوق دهیم.
دشمنان با توجه به انقلاب اسلامی و خطراتی که برای استکبار دارد، نسبت به کشور ما به طور ویژه برنامه ریزی کردند تا نگذارند دراین جا مغزهای کارآمد و درخشان و استعدادهای برجسته رشد کنند یا بمانند. آنها برنامه ریزی دارند و پول خرج می کنند و اصلاً دستگاه هایی برای شناسایی استعدادهای درخشان کشورهای مختلف دارند تا آنها را ـ چه در دوران کودکی و نوجوانی و جوانی و چه در دوران به ثمر رسیدگی و کارایی ـ بربایند. آنها حتی نیروهای زبده و خوب ما را می ربایند و می برند و اجازه نمی دهند که حتی آنهایی که در خود کشورهای جهان سوم علم یاد می گیرند استعداد دارند، برای این کشورها به کار بیایند.
اما آنچه براى آنها مهم است امکان تحقیق، پیشرفت و نوآورى علمى است.استعدادهاى بسیار برجسته و گاه کمیاب هستند. بایستى دستگاه مخصوصى مسؤولیت سر و سامان دادن به کار این جوانها را به عهده بگیرد که اگر این عده خواستند از امتیازى برخوردار شوند، پیچ و خم ادارى و مشکلات گوناگون و تحقیر و... در مقابلشان نباشد و آن دستگاه واقعاً بهطور ویژه دست این افراد را بگیرد و آن جایى که باید اینها را نشاند، بنشاند.در این مسیر اشکالات و موانعى وجود دارد و راه دشوار ادارى و دالان پُرپیچ و خم دیوانسالارى نگذاشته است که کار درست انجام بگیرد. این مشکلات ایجاب مىکند که ما دستگاه ویژهیى را براى رسیدگى به همین موارد تعیین کنیم. نباید جوانها را از این کار مأیوس کرد؛ ما مىتوانیم این کار را بکنیم. این مطلب بایستى بهطور جدى در دستور کار شوراى عالى انقلاب فرهنگى قرار بگیرد و آن را دنبال کند.نوآورى و تولید علم در همهى مقولهها و علوم، بخصوص در مقولهى علوم انسانى، لازم است.
دو شرط اساسى
شرایطى که براى زمامدار ضرورى است مستقیماً ناشى از طبیعت طرز حکومت اسلامى است. پس از شرایط عامه مثل عقل و تدبیر، دو شرط اساسى وجود دارد که عبارتند از:
1- علم به قانون
2- عدالت
چنانکه پس از رسول اکرم «صلى الله علیه وآله» وقتى در آن کسى که باید عهدهدار خلافت شود، اختلاف پیدا شد باز در اینکه مسئول امر خلافت باید فاضل باشد، هیچ گونه اختلاف نظرى میان مسلمانان بروز نکرد. اختلاف فقط در دو موضوع بود.
1- چون حکومت اسلام حکومت قانون است، براى زمامدار علم به قوانین لازم مىباشد، چنانکه در روایات آمده است. نه فقط براى زمامدار بلکه براى همه افراد، هر شغل یا وظیفه و مقامى داشته باشند چنین علمى ضرورت دارد. منتهى حاکم باید افضلیت علمى داشته باشد. ائمه ما براى امامت خودشان به همین مطلب استدلال کردند که امام باید فضل بر دیگران داشته باشد. اشکالاتى هم که علماى شیعه بر دیگران نمودهاند در همین بوده که فلان حکم را از خلیفه پرسیدند نتوانست جواب بگوید، پس لایق خلافت و امامت نیست. فلان کار را بر خلاف احکام اسلام انجام داد، پس لایق امامت نیست ....
قانوندانى و عدالت از نظر مسلمانان، شرط و رکن اساسى است. چیزهاى دیگر در آن دخالت و ضرورت ندارد. مثلاً علم به چگونگى ملائکه، علم به اینکه صانع تبارک و تعالى داراى چه اوصافى است، هیچ یک در موضوع امامت دخالت ندارد. چنانکه اگر کسى همه علوم طبیعى را بداند و تمام قواى طبیعت را کشف کند یا موسیقى را خوب بلد باشد، شایستگى خلافت را پیدا نمىکند و نه به این وسیله بر کسانى که قانون اسلام را مىدانند و عادلند، نسبت به تصدى حکومت، اولویت پیدا مىکند.
آنچه مربوط به خلافت است و در زمان رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» و ائمه ما «علیهم السلام» درباره آن صحبت و بحث شده و بین مسلمانان هم مسلّم بوده این است که حاکم و خلیفه اولاً باید احکام اسلام را بداند یعنى قانوندان باشد و ثانیاً عدالت داشته، از کمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار باشد. عقل همین اقتضا را دارد. زیرا حکومت اسلامى حکومت قانون است، نه خودسرى و نه حکومت اشخاص بر مردم.
اگر زمامدار مطالب قانونى را نداند، لایق حکومت نیست. چون اگر تقلید کند، قدرت حکومت شکسته مىشود و اگر نکند، نمىتواند حاکم و مجرى قانون اسلام باشد. و این مسلّم است که «الفقهاء حکام على السلاطین، سلاطین اگر تابع اسلام باشند باید به تبعیت فقها درآیند و قوانین و احکام را از فقها بپرسند و اجرا کنند. در این صورت حکام حقیقى همان فقها هستند، پس بایستى حاکمیت رسماً به فقها تعلق بگیرد، نه به کسانى که به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعیت کنند.
2- زمامدار بایستى از کمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار و عادل باشد و دامنش به معاصى آلوده نباشد. کسى که مىخواهد حدود جارى کند، یعنى قانون جزاى اسلام را به مورد اجرا گذارد، متصدى بیت المال و خرج و دخل مملکت شود، و خداوند اختیار اداره بندگانش را به او بدهد باید معصیت کار نباشد و «لا ینالُ عَهدى الظالمین»خداوند تبارک و تعالى به جائر چنین اختیارى نمىدهد.
زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمین، اخذ مالیاتها و صرف صحیح آن و اجراى قانون جزا، عادلانه رفتار نخواهد کرد و ممکن است اعوان و انصار و نزدیکان خود را بر جامعه تحمیل نماید و بیت المال مسلمین را صرف اغراض شخصى و هوسرانى خویش کند.
امام خمینی
بسیاری از مشکلاتی که به نظرمان می رسد در صحنه های مختلف اجتماعی و اقتصادی و یا حتٌی سیاسی داریم ، اگر کاوش کنیم به مشکلات فرهنگی بر می گردد. با این که نظام جمهوری اسلامی، از آغاز بر یک مبنای فرهنگی بنیان شد و رهبر و پدید آورنده این نظام، یک عنصر بیش از همه چیز فرهنگی بود و مسؤولان این نظام هم در طول این مدت، تقریباً همیشه همین طور بوده اند، در عین حال باید اعتراف کنیم که در زمینه های فرهنگی، آن کار مطلوب و مورد انتظار را خیلی انجام نداده ایم. مسایل فرهنگی از مسایل اقتصادی اهمیتش به مراتب بیشتر است چون مسایل فرهنگی در مسایل اقتصادی تأثیر قطعی دارد. فرهنگ در کیفیت و رشد و شکوفایی و همه چیز تأثیر دارد. آن چه که فعلاً در مقولهی فرهنگ مورد نظر من است اخلاق است چه اخلاق فردی و چه اخلاق جمعی، اخلاق اجتماعی و اخلاق زندگی. اگر ما دنبال استقلال هستیم، باید به فرهنگ مراجعه کنیم و روی فرهنگ کار کنیم. اگر دنبال خودکفایی و رفاه عمومی مردم هستیم، اگر به دنبال تدین مردم و یک تمدن بزرگ اسلامی هستیم - که باید باشیم و البته هستیم - باید بر روی مسأله فرهنگ تأمل و تلاش و توجه و سرمایه گذاری ویژه یی بکنیم. مراد از این فرهنگ، فرهنگ مدروس و مکتوب مدرسی نیست. مراد ما فرهنگ به معنای عام آن است.
فرهنگ صحیح آن فرهنگی است که با مبانی اسلامی و منطق و عقل و خرد، همسان و همگام باشد، آن جامعه به سمت رشد اقتصادی و رفاه و آزادی و این چیزها هم حرکت خواهد کرد؛ یعنی این فرهنگ خوب، زمینه خواهد شد که جامعه، ثروتمند هم بشود، عالم هم بشود، از لحاظ سیاسی هم قدرت پیدا کند، از لحاظ آزادی و آزادمنشی هم به آرزوها و اهداف خودش برسد.
به نظر من تأثیر فرهنگ ، هم به عنوان یک عامل اصلی و تعیین کننده در رفتارهای فردی و اجتماعی کشور و امتمان هم به عنوان یک حامل برای تأثیرات و اثرگذاریهای سیاسی _ گرایشهای سیاسی معقول عنه قرار گرفته. هرکجا که من تعبیر فرهنگ را به کار می برم ، مرادم آن معنای عام فرهنگ است ، یعنی آن ذهنیتهای حاکم بر وجود انسان که رفتارهای او را به سمتی هدایت می کند - تسریع یا کند می کند. ما باید به اسلام تمسک بکنیم . اسلام آن چیزی است که وسیله پیشرفت و تکامل و تعالی این ملت و این کشور است و جایش هم همین جای فرهنگ است. اساس و ریشه فرهنگ عبارت است از عقیده و برداشت و تلقی هر انسانی از واقعیات و حقایق عالم ، و نیز خلقیات اجتماعی و ملٌی. بنده چند نمونه از خلقیات اجتماعی و ملٌی را که برای یک ملٌت تعیین کننده است در اینجا عرض می کنم : عزم و اراده و غرور ملی ، احساس توانایی ، احساس قدرتِ بر اقدام و عمل سازندگی ، انضباط ، نشاط همکاری و مشارکت. در کار فرهنگی نباید مسأله پول و بودجه، یک مشکل عمده به حساب آید. به این معنا که مشکلات و نقایص فرهنگی را در ردیف نیازهای بودجه یی و در آخرهای لیست قرار ندهیم؛ بلکه در اول های لیست - اگر نگوییم در ردیف اول ـ قرار بدهیم. اگر درست فکر بکنیم، این به صرفه اقتصادی مملکت هم است. یعنی از این که بودجه و امکانات بیشتر را به کارهای فرهنگی ـ بخصوص فرهنگ آموزشی ـ متوجه کنیم، کشور زیان نخواهد کرد؛ زیرا که خود این، برای آینده کشور تولید امکانات می کند. اگر ما امروز بودجه ارزی و یا ریالی را به کار فرهنگی متوجه می کنیم، باید توجه نماییم که اگرچه ممکن است در کوتاه مدت، این بودجه به درد کارهای اقتصادی و گردش امور اقتصادی کشور ما نخورد، اما در اندکی بعد از کوتاه مدت ـ نه این که در بلندمدت زیاد ـ عایدی اش فوراً به خود ما برمی گردد؛ مثل همین مسأله انتشارات و کاغذ، که ما باید بتوانیم کتاب و نشریه علمی و امثال اینها را در اختیار داشته باشیم. باید کاغذ را در اختیار دستگاه های فرهنگی گذاشت تا بتوانند این کار مهم را انجام بدهند. این، یک مسأله است که در نگرش به عرصه فرهنگی کشور، ما باید به تربیت نیروی انسانی توجه کنیم. وابستگی را نباید با فراگیری علم که هر جا باشد انسان باید آن را بیابد، اشتباه کرد. علم گاهی در نزد دشمن ماست در عین حال ما می رویم پیش او زانو می زنیم و علم را فرا می گیریم، این اشکالی ندارد و ارزش علم فراتر از این است که انسان به خاطر دشمنی، از آن صرف نظر کند. ولی بحث ما در یک طرفه تحت تأثیر دشمن قرار گرفتن است، آن هم در مسائلی غیر از علم یعنی در سیاست، فرهنگ و چیزهایی از این قبیل، آن چه که آنها برای ما درست کردند، دومی است آن چه که برای به اصطلاح دنیای سوم خواستند و برنامه ریزی کردند، وابستگی فرهنگی و سیاسی است. آنها اتفاقاً کاری کردند که تبادل علم و تکنولوژی انجام نگیرد. انقلاب فرهنگی به معنای برگرداندن محیط دانشگاه از جهت گیری غیر اسلامی به جهت گیری اسلامی است. در همه جا یک آرایش فرهنگی بسیار خطرناکی علیه انقلاب وجود دارد . دشمن در مقابل وضع کنونی ما آن ژست و آرایش نظامی را که پنجاه سال پیش می گرفت ، امروز نمی گیرد لذا ما باید آرایش جدید دشمن را بشناسیم و اگر نشناخته ایم و خوابیدیم قطعاٌ از بین خواهیم رفت. تضمین کننده فعلیتهای آینده، عامل فرهنگی است یعنی تضمین کننده حفظ فعلیتهای موجود هم عامل فرهنگی است. من خیال می کنم همه ی آن چیزهایی که آینده را به وجود می آورد و تضمین میکند عامل فرهنگی است والا پول و منابع زیرزمینی و حتی صنعت و تمدن بالفعل کاری نمی کند. زیرا تمدن بالفعل اگر پشتیبانهای فرهنگی و تضمین کنندههای فرهنگی دنبالش نباشد از بین میرود. سقوط و زوال تمدنها چگونه است؟ ضعف عامل فرهنگی است. تأثیر فرهنگ و نقش و سهم فرهنگ به اعتقاد من این است. باید ایمان و حرکت اسلامی و انقلابی و روح انقلاب مثل روحی در همه تصمیات فرهنگی مورد توجه قرار بگیرد. اشکال ضایعات فرهنگی این است که زود فهمیده نمی شوند. یعنی مثل تورم نیست که بشود هر روز اندازه گرفت. مسایل فرهنگی در بلندمدت اثر می کند؛ دیر فهمیده میشود. به همین نسبت صعب العلاج هم است. یعنی ما می خواهیم محتوای این تکنیک این قالب و این هنر را که از دیگران گرفته ایم - مثل خیلی چیزهای دیگر - اسلامی کنیم. ما می خواهیم از قالب این ، هرچه را که با اسلام منافات دارد حذف کنیم.
مطلب دیگر این است که به آموزش و پرورش هم بایستى توجه ویژه شود. عمدهى توجه این شورا، از زمانى که بنده هم در این شورا بودم، به دانشگاههاست. البته دانشگاهها مهمند؛ اما آموزش و پرورش را نباید دست کم گرفت. راجع به آموزش و پرورش و فضاى فرهنگى، فکرى و ارزشى آن حقیقتاً باید فکر و کار شود. نمىتوان نسبت به میلیونها جوان و نوجوانى که در آموزش و پرورش در اختیار ما هستند، بىتفاوت بود یا کار نسنجیده کرد یا احیاناً خداى نکرده کار غلطى انجام داد. باید نسبت به مقولهى آموزش و پرورش هم کار کرد و از نفوذ برخى از افکار و رفتارها در آن بهطور جد جلوگیرى کرد.